{29}

ساخت وبلاگ
بابا همه میرن گزارش تحویل میدن مام میریم اما بیخیالی کِ اونا دارن ما همش استرس و نگرانیشو داریم 

امروزم کِ هیچکس روزه نبود  اول کِ رفتم بچه هارو پیدا کنم کلاس صُبح تموم شدهِ بود استادم به هیچ وجه کوتاه نیومده بود برای کم کردن جزوه  تازه ناراحت شده بود کِ باید بیشتر درس میدادهِ ! خلاصه دنبال شادی و نساء بودم کِ اون نفرات دیگه روزه خوار و تو کلاس پیدا کردم با ظرفف الویه  منم سریع سوالمو پرسیدم و رفتم نمازخونه. ماشالله همه در حال تکمیل گزارش کار بودن  فاعزه ام طبق معمول شوت بود از مرحله  حیف مادربزرگش فوت کرده بود نمیشد زیاد بهش حرف زد وگرنه خیلی تاخیریه   منم گفتم بخاطر فوت مادربزرگش و گرماس ! بعد هرچی بیشتر سوتی میداد میگفتم گرما شدیدتری بهش خورده اینجوری شده کاریش نداشته باشید  خلاصه رفتیم از یکی از استادای رشته امنیت نمره بگیرم یادم افتاد قسمت مربی نمره ندادم به خودم  فهمیدم خودمم از مرحله شوتم ! دیگع کلی هِی التماس کِ استاد تنها درسی کِ نمره 20 میتونم بگیرم و فلان Begging استادم میگفت 19 یا 18 گفتم 19 بدید دیگه  بعد نوشت بیست نیسم باز شد  

جالب تر این بود کِ بازم امروز با شادی هم کلام شدم  در صورتی کِ ترجیح میدادم زیاد باهاش رو در رو نشم ولی خب امروز کمکم میکرد  

بعدشم نفری میرفتیم کارورزی تحویل میدادیم فُرماشو منم موندم با بچه هایِ دیگه تا یکم وقتم برهِ امااین فاعزهِ گیج سرویس کرد مارو   هیچیش کامل نبود از اونورم کافی نت با پرینتاش خراب کرد فایلای اصلی ُ دیگه سَرهَم کردیم رفتیم اونام نمره اشونو بگیرن. این وسط یکی از همکلاسیای مُحسن کِ یکم دیوونه اس دُخترهِ  اومد گفت فایل گزارش دارید فاعزه خرم گفت بیا نصف مال منو بگیر ببر قیافه من  دختره ام اینقدر تابلو بود استاده میگفت از کی دزدی آوردی  دیگه گندش دراومد اونورم فاعزه رفته بود استاد عطاری نمرشو بدهِ اصلا گزارش کار نداشت دیگه حسابی فاز استرس بود   حسابی اعصابش ر اون حرکن دختره بهم ریخت منم بهش گفتم مگه مرض داشتی فایلتو دادی بهش آخه  

نگهبان حراست تُرکمون داشتیم سوار آسانسور میشدیم یهو اومد به شهرزاد گیر داد  خانوم مانتو رنگی نپوس مشکی باید بپوشی. قیافه ما Surprise  حالا منم بغل دستش بودم مانتومم آبی گل گلی بود  به من گیر نداد. هم خندمون گرفته بود هم حرص کِ این چرا گیرهِ؟!   تو راه برگشتم با مترو رفتیم داشتیم غیبت استادارو میکردیم  

منم از 118 شماره پلیس فتا رو گرفتم بعدشم تماس گرفتم قضایارو توضیح دادم قرار شُد ساعت 8 صُبح برم یِ شکایت نامه رسمی با مدارکی کِ گرفتم بنویسم  اون موقع ببینم بازم برام مزاحم میاد یا ن؟ خوبیش اینه کِ تو تهران هستن دست یابی بهشون راحترم هست  

پ.ن: اولین سحری و جا موندهِ بودیم تو 10 دقیقه فرصت خوردن داشتیم 

پ.ن: میخواستم درس بخونم اما استثناً امروز یکم سریال ببینم بعدش میرم درس میخونم :))


برچسب‌ها: روزمرگی نویسی, استیکر دار, طولانی نوشت, روزای دانشگاهی, ماه رمضون نـوشتـ های دختـری نیمـچـ متاهل...
ما را در سایت نـوشتـ های دختـری نیمـچـ متاهل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7nikli9 بازدید : 145 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 15:38