آمدم آمدم

ساخت وبلاگ
بلاخره از شر ناخونای کاشته شده راحت شدم 2 ماه نرفتم ترمیم آخر شکستن! تو نوشتن و تایپ کردن حسابی اذیت میشدم.

شوخی شوخی 2ماه گذشت از ارشد خوندنم و نزدیک فصل امتحانات داریم میشیم و اولین امتحانم  دی شروع میشه حالا قراره عقد خواهرمم تو بین این امتحانات بذارن ://

هنوز هیچ موضوعی برای مقاله نویسی پیدا نکردم از اونجایی ام که استاد بسیار سخت گیره ی روز رفتم کل انقلاب گشتم کلی کتاب مرتبط خریدم که بخونم بلکه از اون طریق بتونم موضوع پیدا کنم ولی فعلا خبری نیست.

عملا 1ماه بیشتر فرصت ندارم برای مقاله نوشتن اونم فقط فقط مرتبط با ادبیات نمایشی دارم هی فکر میکنم رشته های دیگه ام مثل ما اینقدر سخت مثله براشون پیدا میشه که مقاله بنویسن ؟

درس خوندنم شده به این صورت که ویس های ضبط شده رو گوش میدم و نوت برداری میکنم و به خودم میگم دارم درس میخونم دیگه !

این 1ماه اخیر زیاد سیگار کشیدم مخصوصا که دانشگاه میرم با بچه ها آخر کلاس میریم جلو در دانشگاه و نخ به نخ میکشیم! البته من نصف نخ میکشم ولی بازم زیاد و سنگینه برای منی که خیلی دیر به دیر سیگار میکشیدم و حس میکنم دارم عادت میکنم بهش مخصوصا که وینستون میکشم.

بهمن عروسی خواهرمه و من هنوز هیچ لباس مجلسی نه در نظر گرفتم نه سراغش رفتم قیمتام که مشخصه چی به چیه!

 تو حراج بلک فرایدی امسال چیزی نبود که بخرم مخصوصا دلم میخواست پی اس فور داشته باشم ولی خب بجااش لنز طبی رنگی خریدم با وسایلش که از این به بعد عینک بردارم دیگه! فقط امیدوارم رنگش به چشمام بیاد.

دوستی گفت سریا ممنوعه چرا میبینی البته من که هنوز ندیدم چون وقت نکردم ولی من سلیقه خاصی ندارم فن کسی چیزی ام نیستم برای همین همه جور فیلم و سریال میبینم چه بد باشه چه خوب و این چیزی که استادامونم میگن هم تئاتر و هم سینمای خوب و بد ببینیم که بفهمیم و تفاوتشونو متوجه بشیم. حالا چه بازیگر چه کارگردان چه نویسنده خوب و بد باشن یا هرکی میخوان باشن ولی من بعنوان دانشجو همه چیز باید دنبال کنم که البته هزینه بر و زمانبر هست.

با دوستی صحبت میکردم برای نوشتن نمایشنامه نیاز دارم 1 سال فقط نمایشنامه بخونم و دارم همین کارم میکنم چون برای نوشتن اصول بلدم ولی متاسفانه ایده نو و جدیدی ندارم. کم کم دارم راه و رسم این رشته رو یاد میگیرم از الانم دارم رو یکسری از اساتید فوکوس میکنم که باهاشون ارتباط بگیرم برای ورود به این عرصه هنری ! 

خیلی دوست داشتم با آقا خانی شروع کنم ولی اینقدر سرش شلوغه خیلی راه نمیده بهم :(

ی کار اجرا داشت خودش بازی میکرد نشد ببینم ولی کاری و که کارگردانی کرد رفتم روز اول دیدم بعد افتتاحیه اجرا خوب بود ولی خب یکم حس و حال بازیگرا کم جون و مصنوعی بود حتی ی جاهایی از کار مشغول گوشی میشدم!

در کل خیلی وقت بود کار ایوب نمیدیدم ولی خب از سریال نجوا خیلی خوشم نیومده شاید چون از ابتدا سریال ندیدم وقتی چند قسمتو دیدم خیلی خوشم نیومد ولی اون روز وقتی استاد خودش گفت همون بهتر مادرتون فقط سریال ببینه  (مخاطب دوستم) متوجه شدم خودشم خیلی راضی نیست از کار.

البته اینم بگم تو هنریا گیر و داد و حسادت و رقابت زیاده ... برای همین همه همدیگرو نقد میکنن یا کارای همو قبول ندارن اینو وقتی سرکلاس اساتید میشینیم متوجه میشیم کی چی میگه راجب اون یکی! 

از اون بارون تا این بارون تهران پست نذاشتم الان اومدم ی دل حسابی از عزا در آوردم :))

جالبه که با بارون دیگه مشکلی ندارم و خیلی راحت با آرامش زیر بارون در حال موش آب کشیده شدن قدم میزنم و غر نمیزنم!

بازم مینویسم ....

نـوشتـ های دختـری نیمـچـ متاهل...
ما را در سایت نـوشتـ های دختـری نیمـچـ متاهل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7nikli9 بازدید : 116 تاريخ : شنبه 6 بهمن 1397 ساعت: 8:42