ازش که جدا شدم این ایامم کارام شده حرص جوش خوردن و فحش دادن و دعوا کردن ولی زخمای این سالهام خوب نمیشه با این چیزا آروم نمیشم هیچ جوره !
اشتباهی کردم که مقصرش خودم بودم و دارم چوبشو میخورم و هم حرص و جوششو
خیلی برام جالبه با این همه بی پولی و درد و مریضی بازم با خخانوادش پا میشه میره کربلا ! تازه اونم به زور خانوادش میبرن ی همچین خانواده مومن و با ایمان و مسلمونی هستن ! بخوام حرف بزنم راجبش خیلی طولانی ولی ولش...
از رژا شاپ خرید کردم و چقدر حرص اونو خوردم تا چیزی که خواهرم میخواست رسید دستمون چون من پولشو دادم وخرید انجام دادم با کلی زنگ زدن و دعوا با مسئولش بلاخره برامون فرستادن..
بخدا خانواده دعوایی نیستیم ولی این روزا خیلی ها رو مخی شدن!
همین الانم که دارم تایپ میکنم این پست و ناخونای بلندم رو اعصابمه...
ی ناراحتی که دارم اینه که من دیه مثل قبل پاتوقم نمیرم :( منظورم چارسو اع! خیلی جای خوبی ولی از وقتی مشغول کار شدم و دانشگاه دیگه نشد اونجا برم
همیشه فوتبالهای خارجی و ایرانی و اونجا میتونستم ببینم
الانم قرار بود دنبال 3تا موضوع برای یکی از درسای فردا بگردم اومدم اینجا وبلاگاتونو خوندم بصورت خاموش
نـوشتـ های دختـری نیمـچـ متاهل...برچسب : نویسنده : 7nikli9 بازدید : 112