بیاین بخونید ولی خاموش

ساخت وبلاگ

تو شبی که گذشت ....

 

روزش رفتم خونه نگین ، دختری که خیلی وقته رفته کانادا و باهاش بر سر مسائلی مشکل داشتم و مدتی قهر بودیم البته طولانی مدت! 

مثلا هم دانشگاهی دوران کاردانی بود که باهم آشنا شدیم...

رفتم نهار خونشون ۷خبیث بازی کردیم تا میلاد بیاد اون یکی همکلاسیمون.

بعدشم که سریع خودمو رسوندم سالن چهارسو تئاترشهر تا به رونمایی کتاب ایوب اقاخانی که عزیزترین منه حتما برسم تو میدون صنعتم یک دسته گل رز خریدم براش ... اما ... ناراحت شدم که شخصا نتونستم بهش بدم چون بعدش رفت داخل اتاق رژی بدای اجرای نمایشش و منم برگشتم سمت پلاتو برای تمرین

...

الان مدتی هست که درگیر دوتا کار تمرینم و چه پوستی ازم داره کنده میشه که نگم براتون!!!!

پ.ن: ادامه اشو فردا مینویسم.

نـوشتـ های دختـری نیمـچـ متاهل...
ما را در سایت نـوشتـ های دختـری نیمـچـ متاهل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7nikli9 بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 10:20